سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گوناگون
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
سه شنبه 86 اسفند 28 ساعت 10:52 عصرجوک شماره 3

جوک های روز دنیا ....

آشنایی با عنصر شیمیایی زن 

نام عنصر: زن

وزن اتمی : ?/??کیلوگرم در حالت استاندارد-اما دارای انواعی از ?? تا ??? کیلوگرم.




خواص فیزیکی

?- شکل ظاهری: سطح آن معمولا با لایهای از مواد رنگی پوشیده شده است.

?- نقطه جوش وانجماد: بی دلیل و ناگهانی جوش می آورد؛بی دلیل و ناگهانی منجمد می شود.

?-مزه: در صورت کاربرد نادرست-به شدت تلخ است.

?- تغییر پذیری: بی نهایت

?- ضربه پذیری: صفر




خواص شیمیایی

?- میل ترکیبی شدیدی نسبت به طلا-نقره و مجموعه ای از سنگهای قیمتی دارد.

?- مقادیر زیادی از مواد گران بها را جذب میکند.

?- ممکن است بی دلیل و ناگهانی منفجر شود.

?- بیشترین میزان اکسید کنندگی پول را دارد.




کاربردهای معمول

?- در شرایط عادی خنثی است.

?- در برخی موارد زینت است.

?- از قوی ترین مواد پاک کننده است

+     


اینم استدلال یه آمریکایی که فکر میکنه خیلی زیاد کار میکنه

 
درمانده از کار زیاد !!

 

حدود دو سال بود که کم خوابی و فشار زیاد کار زندگی را برایم تلخ کرده بود و علت آن را نمی دانستم تا این که تازگی ها دلیل خستگی بیش از خودم را پیدا کرده ام ؛ علت آن کاره بیش از اندازه است !..

...  می دانید که جمعیت کشور 237 میلیون نفر است .

...  104 میلیون نفر بازنشسته و از کار افتاده هستند . بنابراین 133 میلیون نفر برای کار کردن می ماند .

...  85 میلیون نفر در مدارس و دانشگاهها درس می خوانند . بنابراین 48 میلیون نفر باید کارها را انجام دهند .

...  از این ها 29 میلیون نفر در استخدام حکومت فدرال هستند . بنابراین 19 میلیون نفر باید کارها را انجام دهند .

...  8/2 میلیون نفر در استخدام ارتش هستند . بنابراین 2/16 میلیون نفر باید کارها را انجام دهند .

...  از مجموع آن ها 8/14 میلیون نفر را که برای حکومت های ایالتی و شهری کار می کنند کسر کنید می ماند 4/1 میلیون نفر که باید کارها را انجام دهند .  

...  در هر زمان 188000 نفر بیمار و مجروح در بیمارستان ها بستری هستند ، بنابراین 212000/1 نفر باید کارها را انجام دهند .

...  از این تعداد 1211998 نفر در زندان ها هستند بنابراین فقط دو نفر می مانند که باید کارها را انجام دهند : من و تو . و تو هم که ننشسته ای و سرت را با این اراجیف گرم می کنی :

    حالا فهمیدی چرا اینقدر از کار خسته شده ام 

+    


نامه مادر غضنفر به پسرش


گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.

وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان. 

آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش 4 روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید 

گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.

پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه. 

ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت. 

دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،‌اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی. 

اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی. 

راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده. 

همین دیگه .. خبر جدیدی نیست. 
قربانت .. مادرت.

راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم

+     

 

من رسیدم

 روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که ان هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

 گیرنده : همسر عزیزم

 موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه

.......................................................................................................

 گه یه روزی بری سفر . . . . بری ز پیشم بی خبر . . . . عیبی نداره. فقط سوغاتی یادت نره

 

 ببخشید از شرکت روزانه مزاحمتون می شم. عکستون روی شیشه شیر قدیمی شده لطفا یک عکس جدید برامون بفرستید.

 

 سه تا موش میرسن به هم شروع میکنن به خالی بندی اولی میگه من تا حالا 10 بار از تو تله موش پنیر درآوردم دومی میگه این که چیزی نیست من 40 بار دراوردمو تازه هیچیمم نشده سومی داشته فکر میکرده چی بگه یهو موبایلش زنگ میزنه رو میکنه به دو تای دیگه میگه بروبچ زنگ زدن گفتن همین الان یه گربه بلند کردیم پاشو بیا.......

 

ترکه یه خوشه ی انگور دستش بوده هی یه دونه یه دونه انگور ها را می خورده. دوستش که داشته این صحنه را تماشا می کرده میگه : بابا یه دفعه یه مشت انگور بریز تو دستت بعد یهو بریز دهنت . ترکه می گه : هه مگه هلو ئه ؟!!

 

 قاضی به شاهد که یه ترک بود میگه: لطفا" برید تو جایگاه شهود و کتاب انجیل رو بگیرید دستتون و قسم بخورید که راست میگین. ترکه میره جایگاه شهود و انجیل رو میگیره دستش و بلند میگه: این تو کون آدم دروغگو!!!!!!!!

 

رشتیه به زنش مشکوک بوده، یک بار باید میرفته مسافرت، زیر تخت خانم یک سطل ماست میگذاره و یک گوشکوب هم میبنده به زیر تخت، تا اگه بیشتر از یک نفر رو تخت خوابیدن گوشت کوبه بیاد پایین وماستی شه. خلاصه میره سفر و چهار روز بعد برمیگرده میبینه ماسته دوغ شده!!!

 

بچه ها شوخی شوخی به گنجیشکا سنگ میزنن،گنجیشکا جدی جدی میمیرن،آدما شوخی شوخی زخم زبون میزنن و قلبا جدی جدی میشکنن،و تو شوخی شوخی لبخند میزنی و من جدی جدی عاشقت میشم،کاش شوخی شوخی به اینکه جدی جدی دوست دارم فکر میکردی

 

 جیرجیرک به خرس گفت: دوست دارم، خرس میگه: الان وقت خواب زمستانیمونه، بعد صحبت می‌کنیم. خرس رفت خوابید ولی نمی‌دونست که عمر جیرجیرک فقط سه روزه

 

 عرض سلام به بلندی بیل و به محکمی کلنگ به گردی استانبولی به سرعت فرقون به تیزی شاقول به انعطاف پذیری طناب به لبریزی دوغاب به سفیدی سیمان سفید به صافی ماله به قشنگی کمچه به وسعت بشکه به معرفت عمله به قدرت کارگر به ظرافت گچ کار به لطافت معمار به شجاعت صاحب کار به رشادت مهندس به صلابت جوشکار به محبت صافکار به رفاقت همکار به سر کار گذاشتن توی بیکار

 

 


متن فوق توسط: علی اصغر قدسی نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
گوناگون
علی اصغر قدسی
لوگوی من
گوناگون
آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه